شکایت دارم
۱۳۹۲/۱۱/۱۹ ۱۲:۳۷ -
شکایت دارم
گلایه می‏ کنم از دیوارهای سرد و خاموش مدینه، از این کوچه‏ ها که آشنای دیرینه‏ اند با حضور روشن تو، از این خشت‏ ها که لب فرو بسته‏ اند؛ حال آنکه بارها سلام و تحنیت پر مهر پیامبر، به تو و خاندانت را شنیده‏ اند. از این آسمان افسرده و محزون که شاهد بود حبیب خدا، کلام الهی را بر در خانه شما تلاوت می‏ کرد: «انما یرید اللّه‏ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا».
گلایه دارم از چشمان سرخ این آفتاب که هنوز بعد تو، دیده به این کوچه‏ های تهی از عطر یاس می‏ دوزد.
شکوه می‏ کنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه با سینه پاک تو که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.
به ستاره‏ ها گفته‏ ام برایت آرام بگریند تا آزرده نشوی. به ماه سپرده‏ ام شیون چشم‏ هایش را پنهان کند تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند. کودکانت، ناله یتیمی را در بغض گلو هاشان فرو می‏ برند تا تو را مخفیانه غسل دهم و به دستان سپید پدرت بسپارم.
به زمین سفارش کرده‏ ام پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد.
فاطمه جان! «بعد تو اندوه من جاودانه و شب‏هایم شب زنده‏ داری است، تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند».
فاطره ذبیح‏ زاده