پر کشیدن تو
۱۳۹۲/۱۱/۱۹ ۱۲:۳۲ -
پر کشیدن تو
پر کشیدن تو، پایان گریستن‏ هایت در سوگ پدر بود. آرام بخواب، ای شهر! دیگر امشب صدای ناله‏ های زهرا، کسی را نخواهد آزرد. . .
علی چراغ‏ ها را خاموش کرده تا شبِ غریبی او، در آغوش طفلانش به سر شود و شب‏ های دیگر، قصه دنباله‏ داری را برای چاه بازگوید و زمزمه کند:
«بی‏م هر رخت روز مرا نور نمانده است/ وز عمر مرا جز شب دیجور نمانده‏ ست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم/ دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده‏ ست