شکایت دارم
830 مرتبه خوانده شده
گلایه می کنم از دیوارهای سرد و خاموش مدینه، از این کوچه ها که آشنای دیرینه اند با حضور روشن تو، از این خشت ها که لب فرو بسته اند؛ حال آنکه بارها سلام و تحنیت پر مهر پیامبر، به تو و خاندانت را شنیده اند. از این آسمان افسرده و محزون که شاهد بود حبیب خدا، کلام الهی را بر در خانه شما تلاوت می کرد: «انما یرید اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا».
گلایه دارم از چشمان سرخ این آفتاب که هنوز بعد تو، دیده به این کوچه های تهی از عطر یاس می دوزد.
شکوه می کنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه با سینه پاک تو که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.
به ستاره ها گفته ام برایت آرام بگریند تا آزرده نشوی. به ماه سپرده ام شیون چشم هایش را پنهان کند تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند. کودکانت، ناله یتیمی را در بغض گلو هاشان فرو می برند تا تو را مخفیانه غسل دهم و به دستان سپید پدرت بسپارم.
به زمین سفارش کرده ام پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد.
فاطمه جان! «بعد تو اندوه من جاودانه و شبهایم شب زنده داری است، تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند».
شکوه می کنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه با سینه پاک تو که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.
به ستاره ها گفته ام برایت آرام بگریند تا آزرده نشوی. به ماه سپرده ام شیون چشم هایش را پنهان کند تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند. کودکانت، ناله یتیمی را در بغض گلو هاشان فرو می برند تا تو را مخفیانه غسل دهم و به دستان سپید پدرت بسپارم.
به زمین سفارش کرده ام پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد.
فاطمه جان! «بعد تو اندوه من جاودانه و شبهایم شب زنده داری است، تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند».
فاطره ذبیح زاده