آخر ذی القعده مصادف با شهادت امام جواد (علیه السلام) و صلح حدیبیه
1022 مرتبه خوانده شده
در این روز از سال 220 امام جواد (علیه السلام) به زهر معتصم لعنه الله علیه به شهادت رسیدند و هنگام شهادت از سن مبارکشان 25 سال و سه ماه و 12 روز گذشته بود.(1)
در شهادت آن حضرت 5 ذی القعده، 11 ذی القعده(2)، 5 ذی الحجه سال 219 (3)، 6 ذی الحجه (4) و 25 ذی الحجه گفته شده است.بعد از شهادت حضرت رضا (علیه السلام)، مامون جواد الائمه علیه السلام را به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج نمود. پس از مدتی که آن حضرت از سو معاشرت مامون بسیار ناراحت بودند برای حج به مکه تشریف بردند. سپس به مدینه رفتند و در آن جا بودند تا مامون به درک واصل شد و برادر او معتصم خلیفه شد. معتصم حسادت خاصی نسبت به آن حضرت داشت و آن امام معصوم را به همراه ام الفضل به بغداد احضار کرد. آن حضرت در حضور اکابر شیعه و اصحاب موثق خود در مدینه امام هادی (علیه السلام) را امام بعد از خود معرفی کردند و ودایع امامت را تسلیم ایشان نمودند و در 28 محرم سال 220 هجری وارد بغداد شدند. ام الفضل به تحریک عمویش معتصم و به قولی جعفر بن مامون، امام (علیه السلام) را در 25 سالگی مسموم کرد.(5)
صلح حدیبیه
در سال ششم هجرت در ماه ذی القعده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اعمال عمره قصد مکه فرمودند.(6) تعداد مسلمانان همراه با حضرت 1220 یا 400 نفر بودند و برای قربانی 70 شتر به همراه خود بردند. آنان از مسجد شجره احرام بستند و در یک منزلی مکه در محلی به نام حدیبیه بر سر چاهی توقف نمودند. آب چاه به اندک زمانی تمام شد و چون به آن حضرت خبر دادند به معجزه نبوت آب چاه آن قدر زیاد شد که مثل چشمه می جوشید.
کفار از این حرکت با خبر گشتند و مانع ورود حضرت به مکه شدند. آن حضرت بیعتی دیگر به نام بیعت رضوان از اصحاب گرفتند. قرار شد آن حضرت سال بعد حج و عمره را قضا کنند و قراردادی بین مسلمین و کفار منعقد شد که طبق شروطی تا 10 سال جنگ بین آنان نباشد. گروهی از صحابه از این صلح دل تنگ شدند و عمر بن خطاب گفت: در نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شک ندارم مانند روز حدیبیه(7) و به پیامبر می گفت ما چگونه به این خواری گردن نهیم و به این مصالحه رضایت دهیم!!
حضرت فرمودند: من پیامبر خدایم و کاری جز حکم خداوند نمی کنم. عمر گفت: تو به ما گفتی به زیارت کعبه می رویم و عمره انجام می دهیم، پس چه شد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا گفتم امسال این کار انجام می شود؟ عمر گفت: نه! فرمود: پس چرا مجادله می کنی؟! . در بازگشت از حدیبیه سوره فتح بر آن حضرت نازل شد.(8)
-----------------------------------
منابع:
1-ارشاد،ج2،ص295. اعلام الوری،ج2،ص106. توضیح المقاصد،ص29. کشف الغمه،ج2،ص370. اصول کافی،ج2،ص541. فیض العلام،ص103. بحار الانوار،ج50،ص8. قلائد النحور،ج ذی القعده،ص279.
2-بحار الانوار،ج50،ص 11و 17.
3-تتمه المنتهی،ص300.
4-شرح احقاق الحق،ج12،ص414.
5-خلاصه ای از قلائد النحور،ج ذی القعده،ص279.
6-استیعاب،ج4،ص1917.
7-التعجب(کراجکی)،ص59.
8-منتهی الآمال،ج1،ص76. بحار الانوار،ج20،ص316،ج18،ص37،ج86،ص111.
صلح حدیبیه
در سال ششم هجرت در ماه ذی القعده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اعمال عمره قصد مکه فرمودند.(6) تعداد مسلمانان همراه با حضرت 1220 یا 400 نفر بودند و برای قربانی 70 شتر به همراه خود بردند. آنان از مسجد شجره احرام بستند و در یک منزلی مکه در محلی به نام حدیبیه بر سر چاهی توقف نمودند. آب چاه به اندک زمانی تمام شد و چون به آن حضرت خبر دادند به معجزه نبوت آب چاه آن قدر زیاد شد که مثل چشمه می جوشید.
کفار از این حرکت با خبر گشتند و مانع ورود حضرت به مکه شدند. آن حضرت بیعتی دیگر به نام بیعت رضوان از اصحاب گرفتند. قرار شد آن حضرت سال بعد حج و عمره را قضا کنند و قراردادی بین مسلمین و کفار منعقد شد که طبق شروطی تا 10 سال جنگ بین آنان نباشد. گروهی از صحابه از این صلح دل تنگ شدند و عمر بن خطاب گفت: در نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شک ندارم مانند روز حدیبیه(7) و به پیامبر می گفت ما چگونه به این خواری گردن نهیم و به این مصالحه رضایت دهیم!!
حضرت فرمودند: من پیامبر خدایم و کاری جز حکم خداوند نمی کنم. عمر گفت: تو به ما گفتی به زیارت کعبه می رویم و عمره انجام می دهیم، پس چه شد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا گفتم امسال این کار انجام می شود؟ عمر گفت: نه! فرمود: پس چرا مجادله می کنی؟! . در بازگشت از حدیبیه سوره فتح بر آن حضرت نازل شد.(8)
-----------------------------------
منابع:
1-ارشاد،ج2،ص295. اعلام الوری،ج2،ص106. توضیح المقاصد،ص29. کشف الغمه،ج2،ص370. اصول کافی،ج2،ص541. فیض العلام،ص103. بحار الانوار،ج50،ص8. قلائد النحور،ج ذی القعده،ص279.
2-بحار الانوار،ج50،ص 11و 17.
3-تتمه المنتهی،ص300.
4-شرح احقاق الحق،ج12،ص414.
5-خلاصه ای از قلائد النحور،ج ذی القعده،ص279.
6-استیعاب،ج4،ص1917.
7-التعجب(کراجکی)،ص59.
8-منتهی الآمال،ج1،ص76. بحار الانوار،ج20،ص316،ج18،ص37،ج86،ص111.